برنامه ریزی

ساخت وبلاگ

حرف اول- جمعه با اون فروشنده کتابهای ارشد که توی اپ دیوار باهاش آشنا شدم قرار گذاشتم. کتابها را تمام و کمال بهم داد . همه کتابهایی که لازم داشتم را داشت . به قیمت 190 هزار تومن باهاش توافق کردم و ازش خریدم. خیلی از کتابها حتی لاشون را هم باز نکرده بود. نوی نو بودند . میگفت جوگیر شده بود باری ارشد و کتابها را با مبلغ گرونی خریده بود اما همت نکرده بود بخونه . الان داشت میرفت سربازی.

خلاصه کتابها را تحویل گرفتم و اومدم خونه . 11 کتابه با قطرهای متوسط و بزرگ . یک برنامه ریزی پیش خودم کردم. اینکه 6 ماه فرصت دارم . با توجه به شاغل بودن و عیالوار بودنم حداکثر می تونم 4- 5 ساعت درس بخونم. تصمیم گرفتم 1/5 ساعت را بعداز اذان صبح به خوندن درسهای حفظ کردنی اختصاص بدم. و دو تا 1/5 ساعت را غروب به بعد می تونم بخونم. یعنی دو تا درس درک کردنی را در روز در این ساعات اختصاص بدم.

در نتیجه برنامه ریزی ام به این صورت خواهد بود : ساعت 5 صبح بیدار میشم.  بعد از نماز تا ساعت 6:30 یکی از کتب عمومی را می خونم. بعد میرم سرکار تا ساعت 16 . اومدم خونه یک چرت می زنم تا ساعت 17:30 . بعد یک کتاب درک کردنی را تا ساعت 19 می خونم . بعد 2 ساعت به خانواده ام اختصاص میدم . بعد از ساعت 21 تا 22:30 یک کتاب درک کردنی دیگه مطالعه می کنم. بعد جمعه ها حساب می کنم توی مطالعه کدام کتاب از برنامه عقبم. جمعه صبح را به خوندن اون درسها اختصاص میدم. بعد از ظهر جمعه هم اختصاص داره به تفریح .

امیدوارم برنامه منطقی ای باشه . موقع خوندن هم هر درس را توی یک دفترچه جداگانه خلاصه برداری می کنم. این خلاصه ها را در موقع کار هم می تونم یک دوره کنم. تستها را هم به تناوب حل می کنم که قدرت تست زنی ام را افزایش بدم. ایشالله با این برنامه ریزی تا اردیبهشت ماه اقلا یک دو همه مطالب را خونده باشم. .

حرف دوم - دلارام جدیدا مرا به اسم کوچک صدا می کنه . یعنی بهم میگه مجید . آخ دلم قنچ میره برای مجید گفتنش . ولی خب باید یاد بگیره فقط بهم بگه بابا. ما که به پدرمون کمتر از بابا نمی گفتیم اینجوری احترامشون را نگه میداری. چه برسه به نسل آینده که ما را با اسم کوچک صدا بزنن . جدیدا دلارام خیلی بد قلق شده. خیلی اذیت می کنه مخصوصا مادرش را . زیر بار پوشیدن لباس یا پوشک نمیره. همه جای خونه را به نجاست کشانده . گاهی بداخلاق میشه و با اشیای مختلف منو مادرش را می زنه . البته میگن طبیعیه توی این سن .

مادرش دلارام را برده چشم پزشکی  برای معاینه چشم. دکتر گفته 0/5 نمره چشماش ضعیف شده. ازمون خواسته اصلا نذاریم به گوشی یا تلویزیون خیره بشه. آب هویچ و سایر میوه های ویتامین دار را تجویز کرده که تا سال دیگه نمره چشمش اصلا بشه. اصلا دوست ندارم بچه ام عینکی بشه .

 

دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 21:49